دانلود رمان سدم pdf اثر کیوان عزیزی

دانلود رمان سدم pdf اثر کیوان عزیزی pdf
نام : رمان سدم
نام نویسنده : کیوان عزیزی
ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی، معمایی
تعداد صفحات رمان : 3706
پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته
شماره پشتیبانی : 09178769327
سرکار خانم زینب شورکی
قیمت : فقط 15 هزار تومان
دانلود رمان سدم اثر کیوان عزیزی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم
سامـین یک آقا زاده ی جذاب و جنتلمن لیا دختری که یک برنامه نویس تـوانا و موفقه لیا موحد بدجوری دل استادش سامـین مهرابی راد رو برده، حالا کسی حق نداره سمتش چپ نگـاه کنه … / داستان کتاب رمان سدم
خلاصه رمان سدم
متنفر بودم از اینکه مسائل و مشکلات خانوادگیم را برای کسی بازگو کنم فقط کمـی بیشتر از زندگیم و مشکلاتش آن هم فقط مربوط به مریضی مامان مـیشـد، خبر داشت و این را مـی دانست شیراز آمدیم و با مادرم تنها زندگی مـی کنم. اما دلیلش را نمـی دانست. چند بار هم سعی کرده بود در مورد پدرم سر در بیاورد ولی بی نتیجه و مأیوسانه عقب کشیـده بود چون از من آبی گرم نمـیشـد. – چیزی نیست استاد گـاهی پیش مـیاد. ترم آینده جبران مـیکنم. یک مرتبه با حالت خاصی که باعث حیرتم شـد، گفت: – ولی من نمـیخـوام بیفتی،
یعنی چطور بگم؟… نمـیخـوام عقب بمونی. سرم را که پایین بود، با حیرت بلند کردم و با چشم های گرد شـده نگـاهش کردم، استادی که همـیشـه مطابق اصول و چهارچوب مشخصی عمل مـی کرد و جزو استادهای سخت گیر دانشکده محسوب مـیشـد، حالا با این تغییر ۱۸۰ درجه ای در لحن و رفتارش هر کسی را بهت زده مـی کرد. بی جوابی که در مغزم جولان دادند را از چشمانم خـواند. بنظر مـی رسیـد از نحوه ی بیانش پشیمان شـده. چنگی به موهایش زد: منظورم اینه که مـیتـونیـد با انجام پروژه ای تعیین مـیکنم نمره ی این درستـون رو زنده کنیـد. باورش سخت بود، استاد مقرراتی و خشک و چنین لطفی در
تصورم نمـی گنجیـد، برای اطمـینان پرسیـدم واقعاً امکـانش هست؟! نگـاه دقـیقـی به من انداخت که سختم شـد. سرم را پایین انداختم. استاد گفت: بله مـیشـه برای دانشجوهای خـوب مـیشـه حیفه یک ترم عقب بیفتـه… _این لطف شماست، مـیشـه بفرماییـد چه پروژه ای بایـد انجام بدم؟ دستش را برد از روی مـیزش برگـه ای A4، برداشت و به سمت من گرفت: دوهفتـه فرصت داریـد این پروژه رو انجام بدیـد. برگـه را گرفتم و خـواندم. برنامه نویسیم خـوب بود. خصوصاً در زبان سی شارپ مهارت داشتم. نوشتن این برنامه برایم کمتر از یک هفتـه زمان مـیبرد و مـی تـوانستم براحتی زودتر از زمان مشخص شـده آن را تحویل دهم.
پس بی معطلی پذیرفتم. بعد از اینکه به تـوافق رسیـدیم، یک تا به برگـه دادم و آن را داخل کوله گذاشتم. ماندن بیشتر لازم نبود. عزم رفتن کردم که از داخل فلاسک روی مـیز چای خـوش رنگ و بویی ریخت. در حالی که فنجان را جلویم مـی گذاشت، گفت: اگـه چای دوست نداریـد، نسکـافه هم هست… دلم به ماندن رضا نبود رفتن را ترجیح مـی دادم. من اهل چای و نسکـافه خـوردن با استاد نبودم، ولی عقل و منطقم دلم را متقاعد کرد بی ادبانه ترین کـار ممکن است که دعوت چای استادت را بی جهت رد کنی، آن هم بعد از لطف بزرگی که در حقت کرده و کسی که تا به حال کوچکترین نقطه ی سیاهی در پرونده کـاریش ندیـد…
قـیمت : 25000 تـومان