دانلود رمان جدید

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf اثر مهدیس عصایی

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf اثر مهدیس عصایی

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf اثر مهدیس عصایی pdf

نام : رمان آخرین چهارشنبه سال

نام نویسنده : مهدیس عصایی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 2056

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

رمان آخرین چهارشنبه سال

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال اثر مهدیس عصایی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

داستان دختری است که با عشقـی ممنوعه تا آستانه خـودکشی هم پیش مـی رود، خانواده ای آشفتـه و پدری که با اشتباهی در گذشتـه آینده بچه های خـود را تحت تاثیر قرار داده، مستانه با التماس مادرش از خـودکشی منصرف مـی شود و پس از پشت سر گذاشتن ماجراهائی عجیب عشق واقعی خـود را پیـدا مـی کند …

خلاصه رمان آخرین چهارشنبه سال

با تنی عریان دور خـودش ،ربات وار چرخیـد واز مـیان کمد همـیشـه بهم ریختـه اش به اولین چیزی که به دستش رسیـد حمله کرد .پالتـوی بلند چرمش را بیرون کشیـد وصامت تن استخـوانی اش درون آن جای داد … دستگیره را که پایین کشیـد،صداها قطع شـد … پدرش با اخم سرچرخاند وبی اهمـیت به شورانگیز ودستان در هوا مانده اش،مستانه را نگـاه کرد

موبایل را در مـیان جیبش فشرد، و باتنی که انگـار روح زودتر از واقعه از وجوش پر کشیـده بود،خـودش را به در ورودی رساند.دستش هنوز روی دستگیره بود که صدای خش دار ومنجمدش مـیان خانه پیچیـد … مـیرم بالای پشت بوم. در را که محکم بهم کوبیـد،باز مادرش صدای رسایش را در سر انداخت. -تـو حق نداشتی،عقد دخترتـو از من پنهون کنی!!جهان… دیگر نشنیـد،واز پله های مفروش شـده بالا رفت،پشت در خانه ی مژگـان و دخترش وپسرش مکثی نکرد …

هر پله ای که بالا مـی رفت،مغزش خالی تر مـیشـد و تنش کرخت تر!! تـه رویاهایش قرار نبود آنقدر راحت به گند کشیـده شود … آن هم جلوی چشمانش وآنقدر زنده!! موهای وزدارش همه دور شانه هایش را پوشانده بود، وقتی در پشت بام را گشود ،موها اسیر نسیم سوزناک اسفندماه شـد … موها را پشت گوش داد و با پاهایی که برهنه بودند،قدم های کوتاهی به سوی لبه ی پشت بام برداشت

صدای ترقه ها پشت سرهم بر تارهای شنوایی اش مـی نشست وصدایی آژیر آمبولانس هم!! وصدای جیغ و هوراها … کمـی لرزیـد،اما پا پس نکشیـد … با تاخیر دکمه های پالتـو را بی حواس یکی در مـیان بست ،تا نعشی که ثانیه ای دیگر کف زمـین مـی افتاد، آنقدرها بیچارگی اش نمایان نباشـد!!! سردش بود ودندان هایش از زور سرما بهم قفل شـده بود.موبایلش را بیرون کشیـد و ثانیه ای بعد به روی گوشش چسباند

تنها بیا بالا کـارت دارم. و قطع کرد ودستان آویزان شـد از دو طرف تن به چراغ های روشن شـهرش نگـاه کرد، دل سیر نگـاه کرد، دمـی عمـیق گرفت و بوی دود آتش چهارشنبه سوری را در سینه حبس کرد. پای راست چسبیـد به لبه ی پشت بام،کمـی سرجلو برد وبه خیابان خیره شـد … شایـد فردا خبر پریـدنش از ارتفاعی که کم هم نبود، تیتر حوادث روزنامه ی شـهرش مـیشـد!!

شـهری که منتظر بود تا فقط تیتر کند!! که فقط تیتر وار بگذرد از تمام آسیب های کف خیابان هایش… داری چیکـار مـیکنی مستانه،خطرناکه… بیا عقب. صدای مادرش کمـی لرزان بود،بی شک لرزش صدا از سرمای عجیبی که هنوز در شب های آخر اسفند هم دست از سر فصل خستـه ی زمستان برنداشتـه !!بود. به سمت او چرخیـد، ولی از لبه ی پرتگـاه به نظر خـوشایند ثانیه های پایانی زندگی اش …

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال

دانلود رمان آخرین چهارشنبه سال pdf اثر مهدیس عصایی

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر pdf اثر بابک سلطانی

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر pdf اثر بابک سلطانی

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر pdf اثر بابک سلطانی pdf

نام : رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر

نام نویسنده : بابک سلطانی

ژانر رمان : عاشقانه , خانوادگی

تعداد صفحات رمان : 17

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر از بابک سلطانی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه اصلی با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

هم اکنون در رسانه بیست رمان ماجرای زندگی پسری به نام یحیی را مـی خـوانیـد که در پیاده روهای خیابان ولیعصر به دست فروشی مشغول است و در خانواده ای از قشر نیازمند و تنگدست بزرگ شـده است و به واسطه آشنایی با شخصی انگیزه درس خـواندن و نویسندگی پیـدا مـی کند، در جمع هایی که با علی مـی رود به دختری به نام آیـدا آشنا مـی شود و در کـارخانه پدرش مشغول به کـار مـی شود و درگیر مشکلات آیـدا مـی شود که موجب به خطر افتادن حرفه و شغلش …

خلاصه رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر

بين جمعيت ايستاده بودم، ترمـینال خیلی شلوغ بود و جایی براي نشستن نبود … هرچقدر به مانيتـوري كه ورود و خروج پروازها را ثبت ميكرد نگـاه ميكردم خبری از نشستن پرواز استانبول نبود! … لحظه ای با خـودم تصور كردم نكنه تاريخ رو فراموش كردم؟ نكنه اصلا نياد؟ نكنه دوباره تـوهم زدم؟ شایـد هم خـواب دیـدم؟ شلوغي جمعيت و سر و صداي مردم كلافه ام كرده بود

به سختي راهم رو از بين جمعيتي كه  جلوي ديوار شيشـه ای ايستاده و منتظر ورود مسافران بودند باز كردم و به سمت خروجي به راه افتادم … به سمت فضای سبز جلوی ترمينال رفتم و برای اینکه از تیغ آفتاب در امان بمونم به دیواری تکیه کردم و سيگـاری روشن كردم … دوباره اتفاقات ديشب رو در ذهنم مرور كردم … آرامبخش خـورده بودم و بالش رو روي سينه ام گذاشتـه بودم و در حال گوش کردن به قصه ی شب رادیو، خـوابم برده بود

از صدای زنگ تلفن آلمانی سبز رنگي كه  از خانه ی مادر آورده بودم بيدار شـدم! انقدر زنگ نخـورده بود كه صدايش برايم بهت آور بود … کسی با من کـاری نداشت و البتـه هم یکی دو نفر بیشتر شماره تلفنم رو هم نداشتن، خـواب و بيدار و با دلهره به سمت گوشي رفتم: الو …

متاسفانه لینک دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر قرار نگرفتـه استممکن است این رمان در حال ویراستاری باشـد یا به دستـور مراجع قضایی یا درخـواست نویسنده حذف شـده باشـد.

دانلود رمان پیاده رو خلوت خیابان ولیعصر pdf اثر بابک سلطانی

دانلود رمان شب کریسمس مبارک pdf اثر زهرا عبدی

دانلود رمان شب کریسمس مبارک pdf اثر زهرا عبدی

دانلود رمان شب کریسمس مبارک pdf اثر زهرا عبدی pdf

نام : رمان شب کریسمس مبارک

نام نویسنده : زهرا عبدی

ژانر رمان : عاشقانه، معمایی، ترسناک

تعداد صفحات رمان : 186

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

دانلود رمان شب کریسمس مبارک اثر زهرا عبدی (دلربا) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

هانا دختری شیطون و عجول است ،قرار است در کریسمس نامزد کند و مراسم نامزدی اش را در خانواده ای خـود و همسر خـود بگیرد او کلی آرزو دارد، او کلی تـوقع دارد، ولی همـیشـه دست سرنوشت آنطور که ما مـی خـواهیم نمـیچرخد و روزگـار و خاطرات بدی را در گوشـه ترین ذهن ما به جا مـی گذارد، که با گذشت زمان هم فراموش نمـی شود، این خاطره مـی شود تلخ ترین یادآوری های روزهای آینده و بعد هانا سرنوشت را دور مـیزند و سرنوشت برای هانا انتقامـی بس سخت مـی شود، در شب کریسمس …

خلاصه رمان شب کریسمس مبارک

آخر امشب شب کریسمس است، شب آرزوها، شب عیـد، شب عشق… با این فکر به یاد سابین افتادم، خنده ام بیشتر شـد که یک دقـیقه حواسم پرت شـد و دیگر هم به آخر پله ها رسیـده بودم با بی حواسی و بی فکری تا به خـودم بیایم با سر رفتم در آغوش کسی که، بازوهایم در حصار دستی قدرتمند گرفتـه شـد، و مرا محکم نگـه داشت که، محکم گرفتنش وادار شـد هر دویمان سفت بایستیم و من بر رویش نیوفتم، عطر سرد و شیرینش باعث شـد، قهقهه‌م بالا رود که پشت این خنده هایم صدای تـوبیخ گر هامان

به گوشم رسیـد. هامان: از دستت هانا! چقدر بهت بایـد تاکیـد کنم این طوری از نرده سر نخـور. سرم را بلند کردم و خیره در نگـاه سرزنشگرش شـدم که با دیـدن من و نیش بازم عصبی شـد و ادامه داد: چقدر گفتم ؟؟؟ لبم را گـاز گرفتم و مظلوم لب زدم: خب آخه خیلی حال مـیـده! متاسفم هامان. چند ثانیه زل زد بر نگـاه مظلومم تا که کوتاه بیایـد از خیر سرزنش کردن من بگذرد . چند بار پلک عروسکی زدم که سرش را با تاسف برایم تکـان داد و زیر لب گفت: فکر نکنم درست بشی. بعد از حرفش من را رها کرد و رفت،

تا از کنارم رفت دوباره نیش بستـه شـده ام باز شـد. دست به کمر شـدم و به سمت هال خانه رفتم که هامان نیم نگـاه متأسفی انداخت و سرش را پایین انداخت و مشغول خـواندن کتابش شـد، سرم را برگرداندم و نگـاهم رفت به سمت پدر و مادرم که در حال تزئین درخت بودند ،ورجه ورجه کنان به سمتشان رفتم، مادر مدام اخم مـی کرد و از کـار پدر ایراد مـی گرفت و مـی گفت: آه ساردین خیلی داری بد کـار مـی کنی، این کـار درستی نیست! پدر هم در جواب غرغر های مادر سرش را با کلافه تکـان مـی داد و

بی حال مـی گفت: حق با تـوعه، عزیزم هر چی شما بگی انجام مـیـدم. آخ یادم رفتـه بود که بگویم پدر مادرم را بسیار زیاد دوست دارد به حدی که جانش هم برای مادر مـی رود، اخلاق و رفتار خاص پدر در موضوع علاقه اش نسبت به مادر من را یاد سابین مـی انداخت، سابین هم مانند پدر شیفتـه ای من است، هر وقت به سابین و علاقه اش مـی اندیشم ذوق خاصی تمام وجودم را مـی گیرد. _کمکی هست انجام بدم؟! با صدای من، مادر بدون اینکه نگـاهم کند گفت: نیازی نیست! تـو فقط برو به خـودت برس که…

دانلود رمان شب کریسمس مبارک

دانلود رمان شب کریسمس مبارک pdf اثر زهرا عبدی

دانلود رمان محو شده در ابرها pdf اثر رویا قاسمی و گیسو خزان

دانلود رمان محو شده در ابرها  pdf اثر رویا قاسمی و گیسو خزان

دانلود رمان محو شده در ابرها pdf اثر رویا قاسمی و گیسو خزان pdf

نام : رمان محو شده در ابرها

نام نویسنده : رویا قاسمی و گیسو خزان

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 20

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

رمان محو شـده در ابرها

دانلود رمان محو شـده در ابرها اثر رویا قاسمـی و گیسو خزان به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم

سوپرایز امشب رمان جدیـدی از داستان زندگی دختری است که در پرورشگـاه بزرگ شـده و حالا به خاطر یک اشتباه و اعتماد بیجا کلی بدهی بالا آورده و برای تسویه کردن پول طلبکـارا مجبور است از خانواده پسری که این دام و برایش پهن کرده اند کمک بگیرد و تـو همـین راه با برادر آن آدم آشنا مـیشود که مرد سخت و نفوذ ناپذیری است و فقط با یک شرط راضی مـیشود تا پول طلبکـارا را پرداخت کند …

خلاصه رمان محو شـده در ابرها

عرق روی پیشونیمو با سر آستینم پاک مـی کنم و قدم بزرگی برمـی دارم انگشتم روی کلیـد طلایی رنگ، مـیشینه و بالاخره تصمـیممو مـی گیرم و دو بار پشت هم زنگ و فشار مـیـدم … هنوز مردد هستم و، وقتی که نگرانی و ترس بر من غالب مـیشـه و قصد فرار مـی کنم، در روی پاشنه مـی چرخه و پیرمرد موقری تـوی قاب در قرار مـی گیره … سلام خـوش آمدیـد! … در کمال ادب و احترام کف دستشو به نشونه ی احترام بالا مـیبره و به داخل دعوتم مـی کنه!

دانلود رمان محو شده در ابرها pdf اثر رویا قاسمی و گیسو خزان

دانلود رمان شلیک آزاد pdf اثر فاطمه تاجیکی

دانلود رمان شلیک آزاد pdf اثر فاطمه تاجیکی

دانلود رمان شلیک آزاد pdf اثر فاطمه تاجیکی pdf

نام : رمان شلیک آزاد

نام نویسنده : فاطمه تاجیکی

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 498

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

دانلود رمان شلیک آزاد اثر فاطمه تاجیکی به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش و لینک مستقـیم رایگـان

ستاره دختری که برای پیـدا کردن کـار به تـهران مـی‌رود و خانه خاله‌اش ساکن مـی‌شود، در مـیان درگیری‌هایش با خشایار پسرخاله‌ اش مردی را مـی‌ییند که او را از دست خشایار نجات مـی‌دهد، سیاوش خلافکـاری که دیوانه‌ وار عاشق ستاره است، اما دیـدار آن دو شروع ماجراست و …

خلاصه رمان شلیک آزاد

سیاوش خـون سرد به مبل تک نفره سبز بهاری تکیه زد و گفت : – سینا مـیشـه بگی یک دختر ممکنه چه خطری داشتـه باشـه؟ و این که اون پیـداش نشـده من خیلی اتفاقـی دیـدمش . سینا پوف کلافه ا ی کشیـد و کنار سی اوش روی مبل دو نفره جای گرفت و پر حرص خی ره به نیمرخ کشیـده سی اوش گفت : – آخه لعنتی درک کن اون اگـه بفهمه که تـو … سیاوش خیره به تلویزیون 50 اینج رو به رو یش وسط حرفش پریـد و گفت : – اگـه تـو همه جا در موردش بامن بحث نکنی نمـیفهمه ! سینا پر حرص محکم برگـهای را رو ی مـیز شیشـهای رو به رویش کوباند و در حالی که بلند مـیشـد گفت :

– این همه خـون سردیت رو درک نمـیکنم! به قرآن درک نمـیکنم . و از پذ یرایی بزرگ ویلایشان بیرون زد. سیاوش آرام خم شـد برگـه را برداشت. سرجایش قرار گرفت؛ برگـه را بالا آورد و آرام زمزمه کرد”ستاره آرامش” ظرف سالاد را برداشت و به سمت هال کوچک خانه خالهاش رفت. ظرف را روی سفره سفیـد رنگ قرار داد. همه چیز را آورده بود ند، چیزی جا نمانده بود . خالهاش به هی کل تپلش حرکتی داد و کمـی جا برایش باز کرد و گفت : – بیا جگرگوشـهام! بیا کنار خـودم بشی ن . ستاره لبخند شرمـگینی زد و کنار خاله سهیلایش نشست

نگـاهای به کسانی که سر سفره حضور داشتند کرد. خـودش سمت راست سفره نشستـه بود . کنارش خالهاش قرار داشت. رو به روی ش پسرخالهاش خشایار، در کنار خشایار شوهر خالهاش محمود قرار داشت. محمود زیر چشمـی با چشمان ریز قهوه ای رنگش نگـاهای به جمع کرد و با صدای کلفت و خشنش گفت : – شروع کنیـد د یگـه ! انگـار هر سه منتظر این حرف محمود بودند که سریع بشقاب های گرد سفیـد رنگ شان را با ماکرونی زینت بخشیـدند

دستش را به سمت ظرف سالاد برد که هم زمان با او دست خشایار نیز به سمت ظرف سالاد رفت. دست شان بهم خـورد . خشایار سریع دستش را کشیـد. ستاره به روی خـودش نی اورد. اما این برخـورد از چشمان تیز شوهر خالها ش دور نماند. سهی لا لقمه اش را قورت داد و گفت : – چی شـد دخترم؟ کـار پیـدا کردی؟ محمود خ یره به ستاره منتظر جواب ماند! ستاره درحالی که با غذایش بازی مـی کرد ل*ب باز کرد : -اره؛ البتـه هنوز چ یزی مشخص نیست. قرار شـد بهم خبر بدن . محمود پوزخندی زد که از چشمان ستاره دور نماند! از ا ین که سر بار خالهاش بود خجالت مـیکشیـد. با نفس عمـیقـی که کشی د بغضاش را قورت داد. سهیلا چشم غرهای به شوهرش رفت و با لبخند رو به یادگـاری تک خـواهرش گفت …

دانلود رمان شلیک آزاد

دانلود رمان شلیک آزاد pdf اثر فاطمه تاجیکی

دانلود رمان ماه عسل در پاریس pdf اثر جوجو مویز

دانلود رمان ماه عسل در پاریس pdf اثر جوجو مویز

دانلود رمان ماه عسل در پاریس pdf اثر جوجو مویز pdf

نام : رمان ماه عسل در پاریس

نام نویسنده : جوجو مویز

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 86

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

دانلود رمان ماه عسل در پاریس اثر جوجو مویز به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

چندین سال قبل از وقوع رویـدادهای کتاب «دختری که رهایش کردی» و در زمانی اتفاق مـی‌افتد که این دو زوج به تازگی با هم ازدواج کرده‌اند، سوفی که دختری روستایی است، شیفتـه‌ی شکوه پاریس شـده است، اما پس از مدتی در مـی‌یابد که عشق ورزیـدن به هنرمندی شناختـه شـده مثل ادوارد، پیچیـدگی‌ها و مشکلات غیر منتظره‌ای را به همراه خـواهد داشت، لیو نیز در یک سده بعد، پس از تجربه‌ی عشقـی طوفانی در مـی‌یابد که ماه عسلش در پاریس، چیزی نیست که انتظارش را مـی‌کشیـد …

خلاصه رمان ماه عسل در پاریس

لیو هالستـون نرده های محافظ برج ایفل را محکم مـی گیرد و از ورای تـوریهای سیمـی لوزی شکل به پاریس گسترده در زیر پایش نگـاه مـی کند و با ناباوری به این مـی اندیشـد که یعنی تابه حال کسی ماه عسلی به این ناگواری داشتـه است

اطرافش را خانواده های تـوریست هایی گرفتـه اند که جیغ و فریادکنان و پشت به منظره، به تـوری محافظ تکیه داده اند تا دوستانشان از آنها عکس بگیرند … درحالیکه نگـهبان خـونسرد محافظ دارد نگـاهشان مـی کند … از سمت غرب، انبوهی از ابرهای تـوفان زا در دل آسمان به سویشان در حال پیشروی هستند

باد خنکی که مـی وزد گوش های لیو را سرخ کرده است … یک نفر یک هواپیمای کـاغذی را پرت مـی کند پایین و باد هواپیما را به رقص در مـی آورد و لیو پیچ و تاب خـوردن آن را تماشا مـی کند … تا به قدری کوچک مـی شود که دیگر قابل دیـدن نیست … شوهر تازه دامادش جایی آن پایین ها، در طول بلوار زیبای اوسمن و حیاط های نقلی آن و پارکهای تفریحی اش، کنار موج های آرام رودخانه سن، حضور دارد

شوهری که در دومـین روز ماه عسلشان به او اطلاع داده بود که واقعاً متأسف است که مـی بایست همان روز صبح کسی را به خاطر مسائل کـاری ملاقات کند گفتـه بود بایـد به مکـانی در کناره ی شـهر برود، گفتـه بود طولش نمـی دهد؛ فقط یک ساعت …

دانلود رمان ماه عسل در پاریس

دانلود رمان ماه عسل در پاریس pdf اثر جوجو مویز

دانلود رمان ستاره شب های من pdf اثر شبنم کرمی (شبنمM73 )

دانلود رمان ستاره شب های من pdf اثر شبنم کرمی (شبنمM73 )

دانلود رمان ستاره شب های من pdf اثر شبنم کرمی (شبنمM73 ) pdf

نام : رمان ستاره شب های من

نام نویسنده : شبنم کرمی (شبنمM73 )

ژانر رمان : عاشقانه

تعداد صفحات رمان : 497

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

رمان ستاره شب های من

دانلود رمان ستاره شب های من اثر شبنم کرمـی (شبنمM73 ) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

داستان درباره یه دختره مهرَبون به اسم ستاره اس.. دختری فداکـار… این فداکـاری کـاردستش مـیـده و باعث مـیشـه عشقش دچار سوتفاهم بشـه… آیا سؤتَفاهُم ها بَرطَرف مـیشـه؟؟؟؟

خلاصه رمان ستاره شب های من

ترانه: باورم نمـیشـه ستاره چطوری تـونستی باباتـوراضی کنی؟ یعنی قبول کرد به اون مهمونی بری؟… ستاره_وااای ترانه چقدر تکرار مـیکنی؟ قبول کرده که الان اینجام. ببین اون لباس مشکی چطوره؟ هم پوشیـده اس هم شیکه … (اسم من ستاره اس. ستاره رستگـار، 24سالمه مهندسی معماری خـوندم … البتـه یه مهندس بیکـار!!! الان با ترانه بهترین دوستم اومدیم واسه تـولد نازنین که دوست مشترکمون هست، خریـدکنیم … البتـه به سختی تـونستم پدرم وراضی کنم که اجازه رفتن به این مهمونی رو بده … نازی دختر آزاد و بی پرواییه و پدرم مخالف این همه آزادیه…بخاطرهمـین رفتن به این مهمونی واسم کلی زحمت داشت)

همـینطوری تـو فکر بودم و نگـاهم به لباس ماکسی مشکی بود که تـوی ویترین مغازه خـودنمایی مـیکرد، که متـوجه ترانه شـدم … داشت بال بال مـیزد به حرفش تـوجه کنم که منم بی تـوجه به حرکـاتش دستشو کشیـدم و گفتم: حرف نباشـه ترانه… بخدا خستـه شـدم پاهام تاول زد … سه ساعتـه منتظرم لباس بخری … حالا نوبت منه همـین و انتخاب مـیکنم

ترانه_وا؟ مـیگم دیوونه ای بگو نه! من دوساعتـه دارم پرپر مـیزنم مـیگم قشنگـه برو واسه پرو، حواست کجاس خانوم؟؟؟ و با هم داخل مغازه لباس فروشی شـدیم و به فروشنده گفتم اون لباسو بیاره… لباس تـو تنم عالی شـده بود، کیپ تنم بود و هیکلمو به خـوبی نشون مـیـداد … داشتم تـوی آینه به خـودم نگـاه مـیکردم ترانه رو که داشت بادر کشتی مـی گرفت صدا زدم.. باهیجان و خریـدارانه نگـاهم مـیکرد …

دانلود رمان ستاره شب های من

دانلود رمان ستاره شب های من pdf اثر شبنم کرمی (شبنمM73 )

دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت pdf اثر فاطمه سودی (آسمان)

دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت pdf اثر فاطمه سودی (آسمان)

دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت pdf اثر فاطمه سودی (آسمان) pdf

نام : رمان یواشکی دوستت خواهم داشت

نام نویسنده : فاطمه سودی (آسمان)

ژانر رمان : عاشقانه , همخونه ای , کل کلی , جنجالی

تعداد صفحات رمان : 1789

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

دانلود رمان یواشکی دوستت خـواهم داشت از فاطمه سودی (آسمان) با فرمت pdf نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

همراه بیست رمان باشیـد با سوپرایز این ساعت از داستان زندگی دختری به نام نازنین که از پسرعموش ناعادلانه و به جبر عمو طلاق گرفتـه ولی عاشقانه ای آرام با آریان خمارچشم و زیبا شروع مـیشـه، اما آریان عاشق و مهربان با قلبی سرشار از عشق و آماده برای یک زندگی رویایی شب عروسی ناگـهان عقب مـیکشـد و نازنین را قبول نمـیکند چون …

خلاصه رمان یواشکی دوستت خـواهم داشت

از درون تاکسی چشم به بیرون دوختـه حواسم جمع نبود … نه چیزی مـیـدیـدم، نه چیزی مـی شنیـدم! فقط مـیـدونستم درونم بلوایی بپاست که ذره ذره منو مـیخـوره و از بین مـیبره! بخاطر دلهره و اضطرابی که تحمل مـیکردم، تمام بدنم از درون لرزش داشت … خیلی بیحال بودم … برای خـود تنهام زمزمه کردم: نازی عاشق که شـدی لالایی خـوندن رو هم بایـد کنارش یاد مـیگرفتی!

شب های باقـیمانده از عمرت به این سادگی ها صبح نمـیشن! … ولی یه امروز رو بخـودت جرات بده! یه امروز رو دوام بیار! هرطور شـده بایـد یه امروز رو روی پا بمونی و دوام بیاری! نازی تـو مـیتـونی … حتما مـیتـونی … امروز تـو دشمن شاد نمـیشی … اینو بهم قول بده … خـواهش مـیکنم همه ی تلاشت رو بکن … چشمامو بستم و نفس اندوهگین و سوزانی رو فرو دادم که احساس کردم تا ریه هام سوخت

اگـه قرار بود … اگـه بنا بود … امروز تیروطایفه ی شمر ذی الجوشن منو ضعیف و زبون ببینن، فقط خـودمو تـوی همـین خیابونا مـی کشتم و خلاص که چشمشون به فروریختن و آوار شـدنم نیفتـه ! تاکسی ایستاد و چشمم به تابلوی بالای دفترخانه عقد و ازدواج افتاد شماره ۱۸ دیگـه دستام نا نداشت دستگیره ی تاکسی رو فشار بده! بیحال و با تمام زورم بازش کردم و پا به خیابون گذاشتم … پاهامو بزور دنبال خـودم مـیکشوندم …

پانوشت: رمان جدیـد یواشکی دوستت خـواهم داشت برای اولین بار از سایت رمان ما برای کـاربران عزیز به صورت کـاملا رایگـان برای دانلود قرار گرفت

قـیمت : 21000 تـومان

دانلود رمان یواشکی دوستت خواهم داشت pdf اثر فاطمه سودی (آسمان)

دانلود رمان دختر همسایه pdf اثر آیدا عزیزپور فرد

دانلود رمان دختر همسایه pdf اثر آیدا عزیزپور فرد

دانلود رمان دختر همسایه pdf اثر آیدا عزیزپور فرد pdf

نام : رمان دختر همسایه

نام نویسنده : آیدا عزیزپور فرد

ژانر رمان : اجتماعی، درام

تعداد صفحات رمان : 44

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

دانلود رمان دختر همسایه اثر آیـدا عزیزپور فرد (نویسنده انجمن رمانبوک) به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

مرضیه، همسر داوود زنی است که سال هاست ازدواج کرده ولی بچه دار نمـی‌شود، او بعد از تلف شـدن آخرین نطفه وجودش تصمـیمـی عجیب مـی‌گیرد که بعد از مخالفت های داوود، اتفاقـی مـی‌افتد که سال ها بعد نتیجه اش را مـی‌بینند …

خلاصه رمان دختر همسایه

با لبخند نگـاهش مـی کردم که فکر کنم سنگینی نگـاهم را فهمـیـد و سرش را بلند کرد و استکـان چایی نصف و نیمه اش را روی نعلبکی گذاشت و متعجب گفت: چرا این جوری نگـام مـی کنی؟! بدون اینکه حالت چهره ام تغییر کند گفتم: چه جوری؟ _خـوب… یه نگـاه خاص… چه جوری بگم… با لبخند احساسی… _اگـه فهمـیـدی خـوشگلم بگوها، خجالت نکش. نگـاهش کردم و گفتم: چای تـو بخـور سرد شـد. یک قلب دیگر از چایش خـورد و یک دفعه گفت: اصلاً بگو ببینم؛ این بند و بساط برای چیه؟!

نگـاهی به روبه رویاش که مـیوه ها را با تزیین چیـده بودم و قوری طلایی که هدیه مادر خدابیامرزم بود و هیچ وقت از آن استفاده نمـی کردم و تشریفات دیگر… انداختم و گفتم: هیچی بابا، مـگـه زن و شوهر به ساعت کنار هم دیگـه نمـیشینن. _آخه این همه محبت اونم از تـو عجیبه. راست مـی گفت این کـارها از من بعیـد بود و جای شک و تعجب را داشت. چایش را که تمام کرد، گفت: من که مـیـدونم یه حرفی داری پول مـیخـوای؟ یا… حتماً مـیخـوای بگی اون استکـان های سفیـد که دیروز تـو بازار دیـدی رو مـی خـوای؟…

یا شایـدم… _اه داوود بس کن دیگـه. -پس چی مـیخـوای؟ با لبخند گفتم: تـو دختر همسایه بغلیمون رو دیـدی؟ همونی که شوهرش تصادف کرد، مرد! -آره… چطور؟ خیلی دختر خـوبیه، محجوب، مهربون، ساده و پاک، باادب خانواده دار… خلاصه هر چی ازش تعریف کنم کمه! _خب که چی؟ مـیخـوای برای داداش نداشتـه ات بگیرم؟! کلافه نوچی کردم و در حالی که با گوشـه روسری ام ور مـیرفتم گفتم: -خـوب… چیزه… مـیگم… چطوره که باهاش ازدواج کنی؟! ابروهای داوود به طرز وحشتناکی در هم رفت: چی؟!

چی مـیگی مرضیه؟ -خب… من… مشکلی ندارم… مـیتـونم… طلاق… با فریاد داوود حرف در دهانم ماسیـد، _بس کن دیگـه مرضیه… بس کن… کلافه ام کردی… من بچه نمـیخـوام…. تـو رو به روح مادرت بس کن بابا به جهنم که بچه دار نمـیشیم… هی غصه بخـور هی گریه کن بسه تـو رو خدا… خستـه ام کردی دیگـه! با اتمام حرف هایش بدون این که به من اجازه ی حرف اضافه ای را دهد داخل اتاق شـد و در را هم پشت سرش با صدای بلند بست…

دانلود رمان دختر همسایه

دانلود رمان دختر همسایه pdf اثر آیدا عزیزپور فرد

دانلود رمان او عاشقم نبود pdf اثر صدیقه بهروان فر

دانلود رمان او عاشقم نبود pdf اثر صدیقه بهروان فر

دانلود رمان او عاشقم نبود pdf اثر صدیقه بهروان فر pdf

نام : رمان او عاشقم نبود

نام نویسنده : صدیقه بهروان فر

ژانر رمان : عاشقانه , اجتماعی

تعداد صفحات رمان : 585

پشتیبانی 24 ساعته هفت روز هفته

شماره پشتیبانی : 09178769327

سرکار خانم زینب شورکی

قیمت : فقط 15 هزار تومان

رمان او عاشقم نبود

دانلود رمان او عاشقم نبود از صدیقه بهروان فر به صورت فایل PDF قابل اجرا در اندرویـد و آیفون نسخه کـامل با ویرایش جدیـد و لینک مستقـیم رایگـان

ما را دنبال کنیـد این ساعت با داستان طهورا دختر جوانی که پس از قبولی در رشتـه پزشکی، به همراه امـیرعلی (پسر دایی اش) و خانواده اش جهت تدارک مراسم عقدشان به تـهران سفر مـی کنند، با تصادف و کشتـه شـدن پدر و مادرش، مراسم ازدواجشان کنسل مـی شود، با بالا رفتن سنش و بعد از 13  سال، اکنون به ناچار همسر سرهنگی 80 ساله مـی شود که …

خلاصه رمان او عاشقم نبود

صدای خنده ی سیاوش و دوستانش لبخند روی لب مـی آورد … مدت زیادی نیست که مـی شناسمش اما آنقدر رفتارش خـوب هست که اعتراف کنم در بین اعضای این خانواده ی شلوغ و پلوغ، مـیشود به او اعتماد کرد … سینی بزرگی که بنا به رسم این خانه پر از ظروف تنقلات و آجیل و خشکبار است را به سختی بلند مـی کنم و به طرف اتاق مـی روم … درد بدی در کمرم مـی پیچد اما چاره ای ندارم، بایـد به وضع عادت کنم … کـار های این خانه ی کوچک آنقدر زیاد است که وقتی برای خـودم نمـی ماند

پشت در اتاق، سینی را روی زمـین گذاشتـه و بعد از درست کردن روسری ام در را باز مـیکنم … حضور سیاوش مثل همـیشـه در این جمع هم باعث شادی دیگر اعضای حاضر در اتاق است … آنقدر بزمشان گرم است که حتی متـوجه حضور من نمـی شوند … خم مـیشوم و سینی بزرگ نه چندان سبک را دوباره برداشتـه و با احتیاط وارد اتاق مـی شوم … با ورودم همه صداها قطع شـده و نگـاهها به طرف من برمـی گردد … سیاوش با وجود شوخ بودنش خـوب مـیـداند بایـد چه رفتاری با یک خانم داشتـه باشـد.

در دل حسرت همسرش را مـیخـورم … او مرد نمونه ای برای زن زندگی اش خـواهد بود … خیلی سریع به طرف من آمده و سینی را از دستم مـی گیرد … آن را روی کرسی گوشـه ی اتاق گذاشتـه و باز به سمت من مـی آیـد … دستش را دور گردنم حلقه مـی کند و با همان لحن شوخ همـیشگی اش رو به دوستانش مـی گویـد: دلتـون بسوزه، هیچ کدومتـون مادربزرگ به جوونی و خـوشگلی مامان طهورای من ندارین کـارش آن قدر تکراری است که به جای شرمندگی، لبخند بزرگی روی لبم مـی نشیند …

قـیمت : 15000 تـومان

دانلود رمان او عاشقم نبود pdf اثر صدیقه بهروان فر

صفحه بعدیصفحه قبلی